من اومدم با کلی تاخیر
سلام اول از همه بابت تاخیری که پیش اومد واقعا عذر میخوام
انقد مشکلاتمون همش باهم زیاد شد که هنوزم درگیرشم
ازاونجا بگم که ما از روزی که خواستیم بریم مسافرت ایلای 5ماه و 23روزش بود که دیدم دوتا دندونش زده بیرون خیلی خوشحال شدم که اصلا اذیت نشد خداروشکر
خلاصه برگشتیم و قرار شد که 3مرداد عروسی دخترخالم باشه که از دست روزگار یکی از فامیلای داماد فوت میکنن و عروسی به 18مرداد موکول میشه اینارو میگم چون انگار همه چی دست به دست هم داد که هیچ اتفاقی واسه کسی نیفته حتی خون از دماغ کسی نیاد .....زمانی که مادر و پدر من میان به سمت شیراز واسه عروسی همیشه کلید و به دست همسایمون میدادن که هراز گاهی به خونمون سربزنه ولی بازم به لطف خدا نمیدونم چی میشه که مادرم این سری کلید ونداد ......هیچی دیگه عروسی تمام میشه و روز 20مرداد از راه میرسه روزی که تا ابد یادم میمونه این خاطره تلخ و ... هنوزم یادم میاد اشک توچشام جمع میشه
مادرم و خاله هام و بابام میرن دالرحمه سرخاک مادربزرگم مان و دختر خاله هامم توخونه بودیم که ساعت 8شب بود که در خونه باز شد و صدای جیغ و شیون بود که به گوشمون رسید من توشوک بودم دیدم که مادرم وسط حیاط ببهوش افتاده و خاله هام دور مادرم هستن من با شوک از خاله هام میپرسیدم چی شده که اوناهم با گریه میگفتن خونتون ترکید من نمیفهمیدم آخه ترکید یعنی چی؟؟؟؟ انگار که دور از جون یه نفر مرده بود دقیقا یه همچین جوی بود خیلی بد بود خیلییییی خلاصه مادرم و بردن بیمارستان و کلی آرام لخش بهش زدن ولی بخاطر شوکی که بهش وارد شده بود نمیتونست حرف بزنه ولی آرامیخشه اصلا اثرنداشت ...اون شب خیلی شلوغ شد هرکس به یه نفعی میخواست مادرمو آروم کنه اما مادر بیچارم فقط زار میزد بعد ازچندساعت دیگه تونست حرف بزنه اولین چیزی که گفت من پول حروم به زندگیم نیوردم خداچرا یه شبه منو زد زمین؟؟؟؟ هنوزم جیگرم آتیش میگیرا واقعا چرا؟ هراز گاهی به خدا میگم چرا یه شبه آدم و پولدار نمیکنی اما راحت یه شبه یه نفر و بدبخت میکنی؟؟؟؟؟ هنوزم واسم سواله که چراااا؟؟؟؟؟
الان تقریبا 2ماه گذشته و هیچ اق خاصی و نیفتاده و هیچکس کاری نمیکنه از فرماندارو شهردار و بگیر تا.......الا ماشاالله...
توی این شوک بودیم که ایلای حالش بد شد به حدی بود که فکر کردم دیگه ایلای و دور از جونش از دست دادم.....سرم وصل کردیم بیمارستان بردیم اما لچم خوب نمیشد نمیدونم چه دردی بود به جونش افتاد 1هفته کامل تب داشت حتی شیافم اثر نداشت انید قسم خدا دادم ....خدایا زندگی مادر و بابام و گرفتی خواهش میکنم بچمو ارم نگیر خیلی روزای بدی بود خیلیییییی
مادرم اوضاع خوبی نداره خواهشا براش دعا کنین خدا بهمون نیرو بده تادوباره بتونن از نوشروع کنن خداهم انقدر بما بده که بتونیم کمکشون کنیم
حالا از ایلای بگم خداروشکر خوب شد ولی الان دوباره سرماخورد ولی ماشالله یه دختر شیطون و بازیگوشیه چیزایی که یاد گرفته:دست دسی، بای بای، بیا بیا البته اینارو با دست اشاره میکنه ها خخخخ و ماما و بابا هم میگه و یه صداهای دیگه بلد نیستم اینجا بنویسم خخخخخخخ
به راحتی بلند میشه یعنی یه جارو میگیره بلند میشه به همه جای خونه سر میزنه و شیطونی میکنه یه لحظه ازش غافل بشم دیگه تمومههههههه
راستی اسباب کشی هم داشتم واسه همین خیلی طول کشید و اینکهههههه دندون بالایی ایلای هم دراومده
ببخشید که خیلی طولانی شد ولی توروخدا موقع نماز یا هرچی ماروهم به یاد بیارین خیلی محتتج دعا هستیم خیلییییی