خدایا بازم ممنون که خوشحالم کردی........27هفته و6روز
خدایا هرچقدر بگم دوست دارم بازم کمه نمیدونم باید چجوری سپاس گزار محبتات باشم خدای مهربونم
خدایا ممنونم که دخترم سالمه سالمه
دیروز نوبت سونو داشتم واسه مساله ی سرت که دوباره اندازه بگیرن ، دلشوره عجیبی داشتم فقط تودلم صلوات میفرستادم
فکرای منفی ازم دور نمیشد نکنه یه مشکل دیگه پیدا بشه ؟ نکنه اندازش تغییری نکرده یا بزرگتر شده؟ ووووووو
وقتی آقای دکترو دیدم یه جورایی آروم شدم نمیدونم چرا ولی احساس کردم اتفاق بدی قرار نیست بیفته
وقتی دکتر مشکلمو پرسید ومن براش توضیح دادم که حتی آمنیوسنتزهم کردم و یه مشت آزمایشای دیگه که همش خوب بودا به دقت تو مانیتورش نگاه میکرد منم فقط هاج و واج به صورت دکتر نگاه میکردم و منتظر بودم که بگه که مشکلی نیست و من ازخوشحالی پرواز کنم....
دکترتمام اندازه هارو به منشیش میگفت ...ناگفته نماند که دکتر باتجربه ایه و توی شیراز بهترین دکتره تمام مدرکاشم ازآمریکاست وتقریبا مسن بود
وقتی که تمام شد دکتر گفت دخترت دخترخیلی خوبیه وسالمه سالمه وازاولم هیچیش نبوده این دکترا ازاولم اشتباه گفتن بهت واندازش هم 4.5هست وایییییییی وقتی اینارو میگفت من فقط بلند بلند میگفتم خدایا شکرتتتتتتتتتت
ازخوشحالی دلم میخواست بدوام .....راستشم بخوای ازخوشحالی به شدت گشنم شد
امروزم نوبت آزمایش قندداشتم چون پیش متخصص غددبردم گفتم زیاد بالانیست وباید آز بدی تا مشخص بشه .....راستش تمام رگای دستم بشدت درد میکنه چون تواین مدت همش ازم خون گرفتن هم سیاه شده هم درد اما فدای یه تار موهات دخترم
توفقط حالت خوب باشه من واسم مهم نیست چه مشکلی پیش بیاد واسم
دوستت دارم یه عالمه و خوب بزرگ شو