ایلای منایلای من، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

سفید برفی من

جمعه داره میاد...

1393/11/1 23:53
نویسنده : مامان رعنا
770 بازدید
اشتراک گذاری

دیگه داره تموم میشه.......9ماه باهم بودیم هرسختی رو تحمل کردیم ، توزیرپوست من تو بدن بزرگ شدی ، ازهمه کس بهم بیشتر نزدیک بودی ، وجودت تو وجودم بود 

توزودترازهمه متوجه خوشحالی و ناراحتی من میشدی ، وقتی دیگه تکوناتو حس کردم بیشتر وجودتو حس کردم و بیشتر بهم نزدیک شدی

دیگه همه ایناداره تموم میشه ....ومن روی ماهتو رو میبینم وقتی بهش فکر میکنم گریم میگیره

خداروشکر میکنم خداتورو چندبار بهم بخشید

اولیش این بودکه گفتن سرت مشکل داره و شاید مجبور به سقط بشی 

دوم تصادفی بود که واییییییی وقتی یادم میاد حالم بد میشه من با اون ضربه ای که تو شیشه ماشین رفتم و شیشه ماشین خوردوخاکی شد و سرتاپام پرازخون بود چجور دووم اوردی وبعدشم خونریزی شدید جفت و طوریکه انگار پری شده بودم خدا تورو دوباره بهم برگردوند 

سومیش نزدیک بود زایمان زودرس داشته باشم و اگه جلوتو نمیگیرفتن بازم نزدیک بود ازدستت بدم 

خدایا شکرت که خودت مواظبه کوچولوم بودی وقتی به اینا فکر میکنم گریم میگیره چقدر دوتایی این سختی هارو تحمل کردیم بگذریم که چنتا بلای دیگه هم سرمون اومد ولی اینا بدترینش بودن 

خدایا شکرتتتتتتتت.......

و حالا جمعه داره میاد ودلتودلم نیست 

خدایا خودت تا الان مواطبه ایلای من بودی ازاین به بعدشم باش خدایا تنش سالم باشه 

خدایا این لحظه ی هیجان و شور که من این لحظه دارم نصیب همه منتظرا کن  خدایا منتظر لطفت هستیم ....آمین

ایلای من دیگه میای بیرون و راحت میشی از فضای تنگ قربونت برم بوووووووس

پسندها (1)

نظرات (5)

فافا
2 بهمن 93 10:43
رعنا جون همین جمعه ؟؟؟؟؟؟؟ ای جانم . وای من چقدر هولم! الهی خاله فدای قدمای پربرکتش بشه. خدا برات نگهش داره عزیزم. واقعا بارداری سختی رو گذروندی عزیزم. البته فقط این حادثه هاش سخت بود وگرنه فک کنم همه چیزش برات شیرینه. الهی که دخترک توی دستای خود خدا فرود بیاد روی زمین و بیاد توی آغوش گرمت... عزیزم تورورخدا توی اون لحظه ای که نی نی رو برای اولین بار بغل کردی یاد همه منتظرا هم کن ...
مامان رعنا
پاسخ
آره عزیزم فردا زایمانمه مرسی از دعای قشنگت حتما دعا میکنم عزیزم مگه میشه یادم بره بخدا الانم اشک توچشمام جمع شده
آیدا
3 بهمن 93 0:48
رعنا جون تا چند ساعت دیگه ایلای نازنین رو تو آغوشت خواهی گرفت... عزیزم از حالا قدم نو رسیده مبارک .. وای انگار خودم می خوام برم بیمارستان.. اونقدر هیجانزده ام برات... زایمان راحتی داشته باشی انشاالله
مامان رعنا
پاسخ
مرسی آیدا جون ایشالله چندروز دیگه نوبته شماست دارم از شور و استرس میمیرم اصلا خوابم نمیاد فردا صبح باید برم بیمارستان
لیلا
4 بهمن 93 8:21
سلام رعنا جون تا الان دیگه دخمل نازت به دنیا اومده و تو بغلت داری بوش میکنی واقعا بهت تبریک میگم برای منم دعا کن این لحضات شیرین رو تجربه کنم ایشالله که قدمش برات مبارک باشه
مامان رعنا
پاسخ
سلام عزیزم ایشالله ایشالله ایشالله بزودی یه کنجد درون دلت رشد کنه عزیزم بسپر به خودش فقط ایشالله روزی خودت عزیزم
لیلا
6 بهمن 93 14:17
مامان رعنا جون میدونم الان سرت خیلی شلوغه و داری از نی نی داری لذت میبری ولی تورو خدا بیا از حس مادرشدن بگو و عکس نی نیت رو بزار. راستی برا من دعا کردی؟
مامان رعنا
پاسخ
مگه میشه یادم بره آره تو اتاق عمل بودم برات دعا کردم خداکنه خدا روسفیدم کنه و دعامو مستجاب کنه چشم عکسم میذارم
ژاله
6 بهمن 93 22:47
رعنا جونم نمی دونستم اینقدر سختی کشیدی . انشااله با اومدن ایلای عزیز تمام سختیها یادت میره و تبدیل به شادی و عشق و محبت میشه . مادر شدنت مبارک عزیزم
مامان رعنا
پاسخ
مرسی عزیزم با اومدنش خیالمو راحت کرد فقط خدا بهش رحم کرده تو این 9ماه